کد خبر: ۴۵۵۹
۰۱ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۵:۱۲

روایت ۴۰ سال قیچی به دستی آرایشگر محله کوی سلمان

قاسم غلامپور می‌گوید: آرایشگر خیلی مواقع سنگ صبور است و درد‌دل مشتری‌ها را گوش می‌کند، اما بعضی موقع‌ها هم نصحیت می‌کنم یا راهنمایی. خودم هم درد‌دل کم ندارم، اما گوشی نیست.

در‌حال گذر از خیابان شهید‌علیمردانی محله کوی سلمان هستم که آرایشگاه قدیمی حاشیه خیابان توجه‌ام را جلب می‌کند. از زمانی‌که یادم می‌آید، این حجره و صاحبش همین‌جا بوده‌اند. تلفن زرد‌رنگ سکه‌ای قدیمی پشت شیشه مغازه و پنکه سقفی حداقل پنجاه‌ساله، نگاهم را می‌دزدد.

ظاهر مغازه تغییر کرده، اما هنوز قدیمی و با‌اصالت است. روی دو صندلی مغازه، مشتری نشسته است. کمی صبر می‌کنم تا کارشان تمام شود. بعد از رفتن آن‌ها می‌روم داخل آرایشگاه و روی صندلی زیر‌دست قاسم غلامپور، آرایشگر سن‌و‌سال‌دار، می‌نشینم.

شاگردی در نوغان

بعد از اینکه سفارش یک اصلاح ساده می‌دهم، کارش را شروع می‌کند. اول از همه می‌پرسم: از کی در این شغل هستید؟‌ می‌گوید: دوازده‌سالم بود که مادرم دستم را گرفت و دم مغازه حاج‌حسین سلمانی برد و پرسید «شاگرد نمی‌خواهی؟» آن بنده خدا هم قبول کرد و مشغول به کار شدم.

آن‌موقع‌ها ساکن کوچه نوغان طبرسی بودیم. حاج‌حسین اجازه می‌داد شب‌ها به مدرسه شبانه بروم و درسم را ادامه دهم. دبستانی بود در کوچه چهل‌خانه روبه‌روی ته‌پل محله که شیفت شبانه داشت. سلمانی آن زمان شغل پیش‌پاافتاده‌ای بود، اما الان عزت و احترام بیشتری دارد.


سشوار قدیمی آلمانی

قیچی‌های خیلی قدیمی هنوز لای انگشت‌هایش باز و بسته می‌شود. یک ماشین اصلاح دستی و سشوار سفید قدیمی هم دارد. می‌پرسم «هنوز با این وسایل کار می‌کنی؟» می‌گوید: این‌ها آلمانی است. این سشوار اگر ۲۴‌ساعت هم روشن باشد، هیچ مرگش نمی‌شود. ماشین اصلاح دستی هم خوب و روان است و برای سر‌هایی که مو‌های پرپشت دارند، از آن استفاده می‌کنم. می‌پرسم: چرا قدیم می‌گفتند «سلمانی» و الان «آرایشگاه» است؟

می‌گوید: شاید، چون آرایشگر‌ها در قدیم فقط اصلاح و تراش سر را انجام می‌دادند. الان آرایشگاه‌های مردانه شبیه سالن زیبایی خانم‌ها شده است. مشتری اینجا می‌آید و می‌گوید «می‌خواهم ابروهایم را بردارید» و ما می‌گوییم «ببخشید اشتباه آمده‌اید؛ اینجا آرایشگاه زنانه نیست!». در ادامه حرفش متوجه می‌شوم که حتی صورت مشتری‌ها را با تیغ نمی‌تراشد. اما درباره تراش صورت در قدیم می‌گوید: ما وسیله‌ای داشتیم به اسم «پاکی» که چاقوی تیزی بود و هربار برای اصلاح آن را روی سنگ و تسمه می‌کشیدیم تا تیز شود.

 

زردی زدن سلمانی‌ها در قدیم‌

می‌پرسم: قدیم بعضی آرایشگر‌ها کار‌های دیگری هم انجام می‌دادند مثلا ختنه نوزاد؛ شما هم چنین کار‌هایی انجام می‌دادی؟ می‌گوید: من هیچ موقع کاری غیر از آرایشگری انجام ندادم. خاطرم است فردی بود با نام «حاجی‌صالحی» در نزدیکی سمزقند که ختنه می‌کرد. استاد خودم در نوغان هم دندان می‌کشید. پارچه می‌گذاشت روی دندان‌ها و با انبر دندان خراب را بیرون می‌کشید.

مهم‌ترین کار شاید «زردی‌زدن» بود. پشت گوش یا روی بینی نوزادانی را که زردی داشتند، تیغ می‌زدند. کمی خون می‌آمد و زردی درمان می‌شد. برای ختنه پسرم یک آرایشگر سید از میدان شهدا آوردم. همان حاجی صالحی برادرم را هم ختنه کرد؛ قدیم این‌طور بود.

 

۴۰ سال قیچی به دستی به روایت آرایشگری قدیمی محله

 

ظاهر مغازه توی چشم است

سال‌۶۰ این مغازه را خریده و از همان زمان تا الان چراغ اینجا روشن است. قاسم غلامپور متولد ۱۳۴۴ است. به‌اصطلاح خودش «قید مشتری عجیب‌وغریب را زده» و با همان هم‌محلی‌ها و مشتری‌های قدیم خودش کار می‌کند که حتی از رضاشهر و وکیل‌آباد برای اصلاح موی سر به اینجا می‌آیند. جوان‌تر‌ها هم بیشتر روی صندلی همکارش، علیرضا، می‌نشینند تا مطابق مد روز اصلاح شوند. با‌این‌حال حرمت قدمت مغازه را دارند و خبری از خال‌کوبی یا خط انداختن ابرو نیست.

علیرضا خانلر متولد سال‌۱۳۶۲ است و بیست‌سالی می‌شود که آرایشگر است. بعد از کارکردن در چند آرایشگاه دیگر به این مغازه آمده و ساکن این محله است. می‌گوید: مشتری‌ها بیشتر ظاهر مغازه را می‌بینند تا تجربه آرایشگر.
حرکت قیچی لای انگشت‌های آقاقاسم، حرفه‌ای و بی‌نقص است. هر چه باشد پنجاه‌سال تجربه پشت آن قرار دارد. اما لابه‌لای حرف‌هایشان مشخص می‌شود که مشتری‌های عبوری بیشتر ظاهر مغازه را می‌بینند.

علیرضا می‌گوید: جوان‌تر‌ها وارد مغازه‌ای می‌شوند که تجهیزات اصلاح و آرایش بیشتری داشته باشد یا دور‌و‌بر مغازه را با پوستر‌های مختلف پر کرده باشند. من هر نوع مدلی بخواهند، بلدم، اما مشتری جایی می‌رود که چشمش می‌گوید.


عیدی گرفتن با رضایت

در طول هفته بیشتر پنجشنبه شب‌ها سرشان شلوغ است و عیدها. اما عید نوروز حساب ویژه‌ای دارد؛ چون رسم است مشتری‌ها مبلغی هم به‌عنوان عیدی به آرایشگرشان می‌دهند. آقا قاسم، اما می‌گوید که چشمش به دست مشتری نیست. او می‌گوید: کلی مشتری در همان چند روز نزدیک عید نوروز می‌آیند و توقع دارند همه آن‌ها اصلاح شوند، اما مگر می‌شود؟ دو تا دست که بیشتر نداریم! نهایتا بتوانی ساعتی یک یا دو نفر را اصلاح کنی و به بقیه نوبت نمی‌رسد. برای عیدی هم هر که انعام داد، دستش درد نکند و هر که نداد، هم نداده است دیگر! بعضی‌ها می‌آیند، شکلات می‌گذارند روی میز.

علیرضا هم می‌گوید: جای دیگری که کار می‌کردم، آرایشگر‌ها وقت حساب‌کردن می‌گفتند «عید شما مبارک» یا «سال خوبی داشته باشید» که یعنی عیدی ما یادت نرود! اما آقا‌قاسم کلمه‌ای حرف نمی‌زند و حتی اگر در طول سال هم کسی اجرت کار را کمتر بپردازد، چیزی نمی‌گوید.

این شغل سرمایه کم می‌خواهد

از آقا‌قاسم می‌پرسم: مشتری‌ها خیلی درد‌دل می‌کنند؟ می‌گوید: آرایشگر خیلی مواقع سنگ صبور است و درد‌دل مشتری‌ها را گوش می‌کند، اما بعضی موقع‌ها هم نصحیت می‌کنم یا راهنمایی. خودم هم درد‌دل کم ندارم، اما گوشی نیست.

به اینجای صحبت که می‌رسیم، برای من درد‌دل می‌کند و می‌گوید: چهار فرزند دارم که دو‌تای آن‌ها پسر هستند، اما اجازه ندادم که این شغل را یاد بگیرند. درواقع از این کار خسته شده‌ام. البته از ابتدا هم آن‌چنان با علاقه وارد این شغل نشده بودم. سلمانی از آن شغل‌هایی است که بیرونش، مردم را کشته است و درونش خودمان را! شغل خاصی نیست، اما در این زمانه آن‌قدر بیکاری زیاد شده است که جوان‌ها می‌آیند سراغش. سرمایه هم کم می‌خواهد.

 

کلمات کلیدی
ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44